"> تفسیر آیه تبلیغ
صفحه نخست | عناوین مطالب | پروفایل مدیر | پست الکترونیک

ا داشت این سوره در اوایل هجرت نازل شود،  زیرا در اوایل‏هجرت که رسول الله(ص)در شهر غربت و در بین عده معدودى از مسلمین آن‏شهر بسر مى‏برد از چهار طرفش یهودیان او را محصور کرده بودند،  آنهم یهودیانى که با حدت و شدت هر چه بیشتر به مبارزه علیه رسول الله(ص)برخاسته و صحنه‏هاى خونینى‏نظیر خیبر و امثال آن براه انداختند،  اگر در آیه مورد بحث مراد از " ناس " یهود بود جا داشت درآنروزها این آیه نازل شود،  لیکن نزول این سوره در اواخر عمر شریف آن حضرت اتفاق افتاده که‏همه اهل کتاب از قدرت و عظمت مسلمین در گوشه‏اى غنوده‏اند،  پس بطور روشن معلوم شد که‏آیه مورد بحث هیچگونه ارتباطى با اهل کتاب ندارد،  علاوه بر همه،  در این آیه تکلیفى که ازسنگینى،  کمرشکن و طاقت‏فرسا باشد به اهل کتاب نشده تا در ابلاغ آن به اهل کتاب خطرى‏از ناحیه آنها متوجه رسول الله(ص)بشود.

از همه اینها گذشته در سالهاى اول بعثت،  رسول الله(ص)مامور شدتکالیف بس خطرناکى را گوشزد بشر آنروز سازد،  مثلا مامور شد کفار قریش و آن عرب‏متعصب را به توحید خالص و ترک بت‏پرستى دعوت کند،  مشرکین عرب را که بسیار خشن‏تر وخونریزتر و خطرناکتر از اهل کتابند به اسلام و توحید بخواند،  این تهدید و وعده‏اى که امروز به‏رسول الله(ص)مى‏دهد آنروز نداد،  معلوم مى‏شود پیغام تازه،  خطرناکترین‏موضوعاتى است که رسول الله(ص)به تازگى مامور تبلیغ آن شده است.

علاوه بر آنچه گفته شد آیاتى که متعرض حال اهل کتابند قسمت عمده سوره مائده راتشکیل مى‏دهند،  و این آیه هم بطور قطع در این سوره نازل شده است،  و یهود همچنان که گفته‏شد در موقع نزول این سوره داراى قدرت و شدتى نبودند،  آن قدرت و شوکت سابق خود را ازدست داده و آن آتش،  رو به خاموشى مى‏رفت،  غضب و لعنت پروردگار هم شامل حالشان شده‏و هر آتش افروزى و فتنه‏اى به پا مى‏ساختند،  خداوند آن را خنثى و خاموشش مى‏کرد،  با این‏حال چه معناى صحیحى براى اینکه رسول الله(ص)در دین خدا از یهود بترسدمى‏توان تصور کرد؟!و با اینکه ایام نزول این سوره ایامى است که یهود به طوع و رغبت به حظیره‏اسلام قدم مى‏گذارد،  و یا مانند نصارا به حکومت اسلام جزیه مى‏دهد،  چه وجهى براى ترس‏رسول الله(ص)از یهود مى‏توان جست؟و چه معنائى براى اینکه خداى تعالى اورا در این ترس محق بداند و به وعده حمایت خود دلگرمش سازد مى‏توان یافت؟!با آن همه‏مواقف خطرناک و موقعیت‏هاى وحشت‏زائى که سابق بر این داشت؟!

بنا بر این هیچ شک و تردیدى نیست که این آیه در بین آیات قبل و بعد خود اجنبى وسیاق آن با سیاق آنها دو تا است،  این معنا که روشن شد اینک به تجزیه و تحلیل خود آیه‏مى‏پردازیم :
آیه شریفه از یک امر مهمى ـ که یا عبارتست از مجموع دین و یا حکمى از احکام ـ آن کشف مى‏کند.و آن امر هر چه هست امرى است که رسول الله(ص)از تبلیغ آن‏مى‏ترسد،  و در دل بنا دارد آن را تا یک روز مناسبى تاخیر بیندازد،  چه اگر ترس آن جناب وتاخیرش در بین نبود حاجتى به این تهدید که بفرماید:  " و ان لم تفعل فما بلغت رسالته " نبود،  و لذا در آیات اول بعثت هم که آن جناب را به تبلیغ احکام تحریک مى‏کند تهدیدى دیده‏نمى‏شود.بلکه بر عکس لحن آنها خیلى ملایم است،  مثلا در سوره " علق " مى‏فرماید:  " اقرءباسم ربک الذى خلق ... "  (3) و در سوره " حم سجده " مى‏فرماید:  " فاستقیموا الیه و استغفروه‏و ویل للمشرکین "  (4) و در سوره " مدثر " مى‏فرماید:  " یا ایها المدثر قم فانذر "  (5) و امثال‏این آیات.

خطرى که رسول الله(ص)از آن نگران بوده خطر جانى نبوده بلکه پیامبر(ص)از خطر اضمحلال دین بیمناک بوده است

گفتیم رسول الله(ص)خطرات محتملى در تبلیغ این حکم پیش بینى‏مى‏کند لیکن این خطر خطر جانى براى شخص آن جناب نیست،  زیرا آن جناب از اینکه جان‏شریف خود را در راه رضاى خدا قربان کند دریغ نداشت،  آرى او أجل از این است که حتى‏براى کوچکترین اوامر الهى از خون خود بخل ورزد،  ترس او از جان خود مطلبى است که سیره‏خود آن جناب و مظاهر زندگى شریفش آنرا تکذیب مى‏کند،  علاوه بر این،  خداى تعالى،  خوددر کلام کریمش بر طهارت دامن انبیاء از این گونه ترس‏ها شهادت داده و فرموده:  " ما کان‏على النبى من حرج فیما فرض الله له سنة الله فى الذین خلوا من قبل و کان امر الله قدرامقدورا الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله و کفى بالله حسیب "  (6) و در باره نظائر این فریضه فرموده:  " فلا تخافوهم و خافون ان کنتم مؤمنین "  (7) و نیز عده‏اى ازبندگان خود را به این خصلت ستوده که با اینکه دشمن آنان را تهدید کرده مع ذلک جز از خدا از احدى باک ندارند و مى‏فرماید:  " الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم‏فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل " (8) و این حرف هم از غلطهاى واضح است که‏کسى(العیاذ بالله)بگوید رسول خدا براى اینکه مبادا چشم زخمى به وى برسد انجام امر خدا رابه تعویق بیندازد،  زیرا برگشت این توهم و خیال لابد به این است که اگر رسول الله امر خدا راامروز انجام دهد او را خواهند کشت و در نتیجه کار خدا زمین خواهد ماند،  و این حرف خودغلط فاحشى است،  زیرا به فرض اینکه رسول الله(ص)هم چشم زخمى مى‏دیدخدا کارش زمین نمى‏ماند،  و با اینکه سبب ساز در عالم او است و با اینکه در قرآن کریم ازرسول الله(ص)سلب استقلال در تاثیر را کرده و فرموده:  " لیس لک من الامرشى‏ء " آیا از پیش بردن کار خود به وسائل مختلف دیگر عاجز است؟!پس نمى‏شود خطرمحتمل،  خطر جانى رسول الله باشد و لیکن ممکن است آن خطر را خطر اضمحلال و از بین رفتن‏دین دانست،  به این بیان که بیم آن مى‏رفت اگر آن جناب عمل تبلیغ آن پیغام را در غیر موقع‏انجام دهد او را متهم سازند،  و هو و جنجال راه بیندازد و در نتیجه دین خدا و دعوت او فاسد وبى نتیجه شود،  و این گونه اجتهادات و مصلحت‏اندیشى‏ها براى آن جناب جایز بوده است واسم این مصلحت‏اندیشى را نباید ترس از جان گذاشت.

این احتمال که آیه در اوایل بعثت نازل شده و مراد از:  " ما انزل " مجموع دین باشد مردود است

از اینجا معلوم مى‏شود احتمال اینکه آیه در اوایل بعثت نازل شده همانطور که بعضى ازمفسرین این احتمال را داده‏اند (9) احتمال صحیحى نیست،  براى اینکه این احتمال با جمله " والله یعصمک من الناس " سازگار نیست .زیرا در اول بعثت هنوز دین تبلیغ نشده تا در تبلیغ این‏امر مهم بیم از بین رفتن دین و هدر رفتن زحمات پیامبر وجود داشته باشد،  لابد همان خطر جانى‏و در نتیجه زمین ماندن کار خداست که آنهم گفتیم احتمال غلطى است،  علاوه بر این اگر مراداز " ما انزل الیک من ربک " اصل دین یا اصل و فرع آن باشد آیه لغو و برگشت معناى آن به‏جمله معروف " آنچه در جوى مى‏رود آب است " خواهد بود.زیرا معناى آیه این مى‏شود: هان‏اى رسول!ابلاغ کن دین را زیرا اگر ابلاغ نکنى دین را ابلاغ نکرده‏اى . بعضى‏هاگفته‏اند ممکن است به همین احتمال سر و صورتى داد و گفت مراد از جمله:  " ما انزل " همان دین باشد چیزى که هست آیه از قبیل گفتار ابى النجم باشد که گفته:  " انا ابو النجم و شعرى ‏شعرى ـ منم ابو النجم و شعر من همان شعر من است " که در بلاغت و فوق العادگى معروف‏است.

و بنا بر این معناى آیه مذکور چنین خواهد شد: اگر رسالت را ابلاغ نکنى دچاراین شفاعت خواهى شد که در تبلیغ و سرعت عمل در انجام امر خداوند سبحان با آن همه‏تاکیدى که همراه داشت اهمال و کوتاهى کرده‏اى،  کما اینکه شعر ابى النجم هم این معنا راداشت که: شعر من همان شعرى است که به بلاغت و برترى شناخته شده است.همین معنا راداشت (10) .لیکن این توجیه هم صحیح نیست،  زیرا این نکته‏اى که در کلام ابو النجم است درجائى مستحسن است که مقام اطلاق و تقیید و عام و خاص و نظائر آن باشد،  به این معنا که درجائى که شنونده خیال کرده یکى از افراد عام یا مطلق یا یک فرد در برهه‏اى از برهه‏هاى زمان‏از تحت عموم افراد یا عموم زمانها بیرون شده گوینده براى رفع این توهم مى‏گوید: این فردکما فى السابق در تحت عموم باقى است،  مثلا معناى شعر ابى النجم این است که خیال نشودقدرت و قریحه شعرى من فرسوده و از دست رفته و در نتیجه اشعار امروزم غیر اشعار برجسته سابق‏است،  نه،  اشعار امروزم واجد همه محاسنى است که اشعار سابقم بود.

و اما در آیه مورد بحث جاى بکار بردن این نکته نیست،  براى اینکه اگر مراد از رسالت‏مجموع دین و یا اصول دین باشد و نزول آیه هم در اوایل بعثت باشد کما اینکه فرض همین‏است،  دیگر دو چیز در بین نیست،  تا گفته شود اگر این رسالت را تبلیغ نکنى رسالت را تبلیغ‏نکرده‏اى،  زیرا فرض شد یک رسالت است نسبت به سر تا پاى دین،  پس معلوم شد که سیاق آیه‏مورد بحث سیاقى نیست که بشود آنرا از آیات نازله اول بعثت شمرد،  و مراد از " ما انزل " را هم‏مجموع و یا اصل دین دانست.

و همچنین روشن شد که نه تنها نمى‏شود مقصود از " ما انزل " را مجموع دین در اوایل‏بعثت دانست،  بلکه در هیچ زمانى به این معنا نمى‏توان گرفت،  زیرا اشکال از جهت لغو بودن‏جمله " ان لم تفعل " بود و این اشکال منحصر به یک زمان نیست.علاوه بر اینکه اگر مراد ازرسالت،  مجموع و یا اصول دین بود،  ممکن نبود تاریخ نزول آیه جز اول بعثت باشد،  تازه محذورخوف رسول الله(ص)هم در دین بجاى خود باقى است.

پس از همه این وجوه بخوبى استفاده شد که آن چیزى را که بتازگى به رسول الله (ص)نازل شده و فشار و تاکید همراه دارد،  بهیچ تقدیر و فرضى نمى‏توان آنراعبارت از اصل دین و یا مجموع آن گرفت،  ناگزیر باید آنرا به معناى بعضى از دین و حکمى ازاحکام آن دانست،  و آیه را بدین صورت معنا کرد: این حکمى که از ناحیه پروردگارت بتو نازل‏شده تبلیغ کن،  که اگر این یکى را تبلیغ نکنى مثل اینست که از تبلیغ مجموع دین کوتاهى‏کرده باشى،  و لازمه این معنا اینست که مقصود از " ما انزل " آن حکم تازه و مقصود از " رسالت " مجموع دین باشد،  و گرنه دچار همان محذور سابق خواهیم شد که عبارت بود از لغوبودن آیه نظیر جمله: آنچه در جوى میرود آبست،  زیرا همانطورى که گفتیم اگر مراد از کلمه " رسالته " همین رسالت مخصوصى باشد که تازه نازل شده است معناى آیه این مى‏شود: این‏رسالت تازه را تبلیغ کن که اگر آنرا تبلیغ نکنى آنرا تبلیغ نکرده‏اى،  و معلوم است که این‏کلامى است لغو و از ساحت مقدس خداى حکیم دور،  پس مراد این است که این حکم راتبلیغ کن و گرنه اصل دین و یا مجموع آنرا تبلیغ نکرده‏اى،  و این یک معناى صحیح و معقولى‏است که شعر ابو النجم هم در مقام افاده همانست.

این چه تکلیفى است که لازمه ابلاغ نکردن آن(به تنهائى)عدم ابلاغ اصل دین و مجموع آن مى‏باشد؟در اینجا این سؤال پیش مى‏آید که این چه تکلیفى است که لازمه تبلیغ نکردن آن به‏تنهائى این است که اصل دین و مجموع آن تبلیغ نشده باشد؟و ممکن است کسى هم در پاسخ‏بگوید : این بدان جهت است که اصولا احکام دین همه به هم پیوسته و مربوطند و بین آنهاکمال ارتباط و بستگى بر قرار است،  بطورى که اگر در یکى از آنها اخلال شود در همه اخلال‏شده است،  مخصوصا اگر این اخلال،  در تبلیغ آن فرض شود،  براى اینکه ارتباط بین احکام درناحیه تبلیغ شدیدتر و کاملتر از ناحیه عمل است،  لیکن جواب آن سؤال این نیست،  و این‏جواب با اینکه در جاى خود حرف صحیحى است،  لیکن با ظاهر جمله‏اى که در ذیل آیه موردبحث است یعنى جمله :  " و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدى القوم الکافرین " سازگارنیست،  زیرا از این جمله استفاده مى‏شود که مخالفین این حکم از مسلمانها نبوده و مخالفتشان‏هم مخالفت علمى نبوده است،  بلکه کسانى با این حکم مخالفت کرده و یا خواهند کرد که یاکافر باشند و یا از دین بیزارى جسته و مخالفتشان هم مخالفت اساسى است،  کسانیکه با تمام‏وسایل براى ابطال و بى اثر گذاردن این حکم خواهند کوشید،  و لذا خداوند وعده مى‏دهد که‏رسول خود را به زعم آنها یارى نموده و فعالیتهاى آنها را خنثى خواهد کرد،  و در کارشان وبسوى هدفشان هدایت نخواهد نمود.

علاوه بر این،  این مخالفت را نمى‏توان مخالفت عملى دانست،  براى اینکه احکام‏اسلام همه در یک درجه از اهمیت نیستند،  مثلا بعضى از واجبات دین از کمال مصلحت به مثابه عمود دین‏اند،  و بعضى به این درجه نیستند،  مانند دعا در وقت دیدن هلال،  کما اینکه درمحرمات هم این تفاوت دیده مى‏شود،  و همه در یک مرتبه از مفسده نیستند.مثلا یکى زناى‏محصنه است و یکى نگاه بنامحرم،  و این هر دو حرام است لیکن آن کجا و این کج،  پس‏نمى‏توان گفت اگر کسى مثلا دعاى در وقت دیدن ماه نو را نخواند(و لو همه عبادتهاى واجبه راانجام داده باشد)و یا به نامحرم نگاه کند(و لو از تمامى محرمات دیگر پرهیز کرده باشد)

هیچیک از احکام اسلام را امتثال نکرده.بنا بر این ترس رسول الله را نمى‏توان توجیه کرد،  زیرامخالفت یک یک احکام چیزى نیست که رسول الله(ص)از آن بترسد،  و خداوندهم او را به نگهدارى از شر آن مخالفت‏ها وعده دهد،  بنا بر این جاى تردید نیست که این حکم‏حکمى است که حائز کمال اهمیت است بحدى که جا دارد رسول الله(ص)ازمخالفت مردم با آن اندیشناک باشد و خداوند هم با وعده خود وى را دلگرم و مطمئن سازد، حکمى است که در اهمیت به درجه‏ایست که تبلیغ نشدنش تبلیغ نشدن همه احکام دین است، و اهمال در آن اهمال در همه آنها است،  حکمى است که دین با نبود آن جسدى است بدون‏روح که نه دوامى دارد و نه حس و حرکت و خاصیتى .

این تکلیف تکلیفى بوده حائز کمال اهمیت و رسول الله(ص)در ابلاغ آن از ناحیه مسلمین اندیشناک بوده است نه از ناحیه کفار و مشرکین و این مطلب بخوبى از آیه استفاده مى‏شود،  و آیه کشف مى‏کند آن حکم،  حکمى‏است که مایه تمامیت دین و استقرار آنست،  حکمى است که انتظار مى‏رود مردم علیه آن قیام‏کنند،  و در نتیجه ورق را برگردانیده و آنچه را که رسول الله(ص)از بنیان دین بناکرده منهدم و متلاشى سازند،  و نیز کشف مى‏کند از اینکه رسول الله(ص)هم این‏معنا را تفرس مى‏کرده و از آن اندیشناک بوده،  و لذا در انتظار فرصتى مناسب و محیطى آرام، امروز و فردا مى‏کرده که بتواند مطلب را به عموم مسلمین ابلاغ کند و مسلمین هم آنرا بپذیرند.

و در چنین موقعى این آیه نازل شده است،  و دستور فورى و أکید به تبلیغ آن حکم داده است . و باید دانست که این انتظار از ناحیه مشرکین و بت‏پرستان عرب و سایر کفار نمى‏رفته، بلکه از ناحیه مسلمین بوده زیرا دگرگون ساختن اوضاع و خنثى کردن زحمات رسول خدا(ص)وقتى از ناحیه کفار متصور است که دعوت اسلامى منتشر نشده باشد،  اماپس از انتشار اگر انقلابى فرض شود جز بدست مسلمین تصور ندارد،  و کارشکنى‏ها و صحنه‏سازیهائى که از طرف کفار تصور دارد همان افتراآتى است که قرآن کریم از اول بعثت تاکنون‏از آنان نقل کرده،  که گاهى دیوانه‏اش خوانده مى‏گفتند:  " معلم مجنون "  (11) و گاهى مى‏گفتند یادش مى‏دهند:  " انما یعلمه بشر "  (12) و گاه شاعرش نامیده و مى‏گفتند:  " شاعرنتربص به ریب المنون "  (13) و گاه ساحرش دانسته و مى‏گفتند:  " ساحر او مجنون "  (14) ،   " ان‏تتبعون الا رجلا مسحور "  (15) و یا قرآنش را از حرفهاى کهنه و قدیمى خوانده و مى‏گفتند:  " ان‏هذا الا سحر یؤثر "  (16) ،   " اساطیر الاولین اکتتبها فهى تملى علیه بکرة و اصیل "  (17) ،   " ان‏امشوا و اصبروا على الهتکم ان هذا لشى‏ء یراد "  (18) ،  و امثال اینها از مزخرفاتى که در باره آن‏جناب گفتند و باعث وهن و سستى ارکان دین هم نشد،  براى اینکه جواب همه این افتراآت‏یک کلمه است،  و آن اینست که از این حرفها بر مى‏آید صاحبان این افتراآت نسبت به دین‏اسلام متزلزلند،  و هنوز حق بر ایشان روشن نشده و در باره اسلام و حقانیت آن استقامتى کسب‏نکرده‏اند.

این افتراآت و تهمت‏ها مختص به اسلام و پیغمبر عزیزش نبوده،  تا رسول خدا از تفرس وبو بردن وقوع آن مضطرب شود،  چه سایر انبیاء و مرسلین(ع)هم در این گونه ابتلاآت ورو برو شدن با این گونه گرفتاریها از ناحیه امت خود با آنجناب شریک بوده‏اند،  کما اینکه‏خداى متعال در قرآن کریم اینگونه گرفتاریها را نسبت به حضرت نوح و انبیاى بعد از نوح(ع)سراغ میدهد،  پس خطر محتمل را نمى‏توان از قبیل گرفتاریها و افتراآت کفار دراوایل بعثت دانست،  بلکه خطرى اگر بوده(و مسلما هم بوده)امرى بوده که از جهت کیفیت وزمان با آن گرفتاریها منطبق نمى‏شود،  و وقوعش جز در بعد از هجرت و پاى گرفتن دین درمجتمع اسلامى تصور ندارد .

آرى مجتمع آنروز مسلمین طورى بوده که میتوان آنرا به یک معجون تشبیه کرد،  چه جامعه آنروز مسلمین مخلوط بوده از یک عده مردان صالح و مسلمانان حقیقى و یک عده قابل‏ملاحظه از منافقین که بظاهر در سلک مسلمین درآمده بودند،  و یک عده هم از مردمان بیمار دل‏و ساده لوح که هر حرفى را از هر کسى باور مى‏کردند و قرآن کریم هم بر این چند جور مردم‏آنروز اشاره صریح دارد،  و به شهادت آیات زیادى از قرآن که تفسیر آن در مجلدات قبلى این‏کتاب گذشت،  ایشان در عین اینکه به ظاهر و یا واقعا ایمان آورده بودند رفتارشان با رسول الله (ص)رفتار رعیت با شاه بوده،  و همچنین احکام دینى را هم به نظر قانونى ازقوانین ملى و قومى مى‏نگریسته‏اند،  بنا بر این ممکن بوده که تبلیغ بعضى از احکام،  مردم را به‏این توهم گرفتار کند(العیاذ بالله)که رسول الله(ص)این حکم را از پیش خود وبه نفع خود تشریع کرده،  و خلاصه از تشریع این حکم سودى عاید آن جناب مى‏شود،  این توهم‏باعث این مى‏شود که مردم به این فکر بیفتند که راستى نکند این شخص پادشاهى باشد که‏براى موفقیت خود خویشتن را پیامبر قلمداد کرده،  و این احکام هم که به اسم دین مقرر نموده‏همان قوانینى باشد که در هر مملکت و حکومتى به انحاى مختلف اجراء مى‏گردد.

علت نگرانى رسول الله(ص)از ابلاغ آنچه بدان مامور شده است و پر واضح است که اگر چنین توهم و شبهه در بین مردم پاى گیرد و در دلهایشان جاگیرشود تا چه اندازه در فساد و از بین بردن دین تاثیر دارد،  و هیچ نیرو و هیچ فکر و تدبیرى‏نمى‏تواند آن اثر سوء را متوجه سازد،  پس غیر این نیست که این حکمى که در آیه مورد بحث‏رسول الله (ص)مامور به تبلیغ آن شده حکمى است که تبلیغ آن مردم را به این‏توهم مى‏اندازد که رسول خدا این مطلب را از پیش خود مى‏گوید،  و مصلحت عموم و نفع شان‏در آن رعایت نشده است،  نظیر داستان زید و تعدد زوجات رسول و اختصاص خمس غنیمت به‏رسول الله(ص)و امثال این احکام اختصاصى،  با این تفاوت که سایر احکام‏اختصاصى چون مساسى با عامه مسلمین ندارد یعنى نفعى از آنها سلب نمى‏کند و ضررى به‏آنها نمى‏رساند از این جهت طبعا باعث ایجاد آن شبهه در دلها نمى‏شود.

مثلا داستان ازدواج رسول خداى(ص)با همسر زید ـ پسر خوانده خود تنها حکمى مخصوص به خود آن جناب نبوده،  گر چه ممکن است توهم شود که این هم بمنظورانتفاع شخص رسول الله(ص)تشریع شده است،  لیکن چون این حکم عمومى‏اعلام شده است و عموم مسلمین مى‏توانند با زن پسر خوانده‏هاى خود ازدواج کنند،  از این روخیلى به ذوق نمى‏زند،  و در داستان ازدواج بیش از چهار همسر دائمى،  گر چه حکمى است‏مخصوص به رسول الله(ص)لیکن باز هم باعث تقویت آن شبهه در دلهانمى‏گردد،  زیرا بفرض اینکه(العیاذ بالله)رسول الله(ص)این حکم را از روى

هواى نفسانى و بدون دستور خداوند مقرر کرده باشد چون هیچ مانعى براى آن جناب بنظرنمى‏رسد که این حکم را توسعه دهد و هیچ فرضى تصور نمى‏رود که از این توسعه مضایقه نماید، از این رو باز هم به ذوقها نمى‏زند،  مخصوصا رسول اللهى که سیره و رفتارش در ایثار بنفس‏بر مسلمان و کافر معلوم و معروف است،  رسول اللهى که مردم را در آنچه خداوند از مال وچیزهاى دیگر روزى فرموده بر خود مقدم مى‏دارد،  چگونه ممکن است مردم را محدود و محکوم‏کند به اینکه بیش از چهار همسر دائمى اختیار نکنند و لیکن خود تا 9 نفر اختیار کند؟!پس‏جاى هیچ تردیدى نیست که اجراى این حکم نسبت به خصوص خود از ناحیه خداوند بوده نه ازروى هوا. آن امر مهم و خطیرى که پیامبر(ص)مامور به ابلاغ آن شده است " ولایت " و جانشینى امیر المؤمنین (ع)است

از اینجا و از همه آنچه تاکنون گفته شد بخوبى استفاده مى‏شود که در آیه شریفه‏رسول الله (ص)مامور به تبلیغ حکمى شده که تبلیغ و اجراى آن مردم را به این‏شبهه دچار مى‏کند که نکند رسول الله(ص)این حرف را بنفع خود مى‏زند،  چون‏جاى چنین توهمى بوده که رسول الله (ص)از اظهار آن اندیشناک بوده،  از همین‏جهت بوده که خداوند امر أکید فرمود که بدون هیچ ترسى آنرا تبلیغ کند،  و او را وعده داد که‏اگر مخالفین در صدد مخالفت بر آیند آنها را هدایت نکند،  و این مطلب روایاتى را که هم ازطرق عامه و هم از طرق امامیه وارد شده است تایید مى‏کند،  چون مضمون آن روایات اینست که‏آیه شریفه در باره ولایت على(ع)نازل شده،  و خداوند رسول الله(ص) را مامور به تبلیغ آن نموده،  و آن جناب از این عمل بیمناک بوده که مبادا مردم خیال کنند وى‏از پیش خود پسر عم خود را جانشین خود قرار داده است،  و به همین ملاحظه انجام آن امر را به‏انتظار موقع مناسب تاخیر انداخت تا اینکه این آیه نازل شد،  ناچار در غدیر خم آنرا عملى کرد ودر آنجا فرمود:  " من کنت مولاه فهذا على مولاه " یعنى هر که من مولاى اویم،  این ـ على بن‏ابیطالب ـ نیز مولاى اوست. (19) ام " ولایت " : باید دانست همانطورى که در زمان رسول الله امور امت و رتق و فتق آن‏بدست آن جناب اداره مى‏شده بطور مسلم و بدون هیچ ابهامى پس از در گذشت وى نیز شخصى‏لازم است که این امر مهم را عهده‏دار باشد،  و قطعا هیچ عاقلى بخود اجازه نمى‏دهد که توهم‏کند دینى چنین وسیع و عالمگیر،  دینى که از طرف خداى جهان،  جهانى و ابدى اعلام ومعرفى شده است،  دینى که وسعت معارفش جمیع مسائل اعتقادى و همه اصول اخلاقى و

احکام فرعى را که تمامى قوانین مربوط به حرکات و سکنات فردى و اجتماعى انسانى رامتضمن است بر خلاف سایر قوانین و استثنا احتیاج به حافظ و کسى که آنطور که شاید و بایدآنرا نگهدارى کند ندارد،  و یا توهم کند که مجتمع اسلامى استثناء و بر خلاف همه مجتمعات‏انسانى بى‏نیاز از والى و حاکمى است که امور آنرا تدبیر و اداره نماید،  کیست که چنین‏توهمى بکند؟!و اگر کرد جواب کسى را که از سیره رسول الله(ص)بپرسد چه‏مى‏گوید؟!زیرا رسول الله (ص)سیره‏اش بر این بود که هر وقت به عزم جنگ ازشهر بیرون مى‏رفتند کسى را به جانشینى خود و به منظور اداره امور اجتماعى مسلمین جاى خودمى‏گذاشتند،  کما اینکه على بن ابیطالب (ع)را در جنگ تبوک جانشین خود درمدینه قرار دادند،  على(ع)هم که عشق مفرطى به شهادت در راه خدا داشت عرض‏کرد: آیا مرا خلیفه و جانشین خود در مدینه قرار مى‏دهى؟با اینکه در شهر جز زنان و کودکان‏کسى باقى نمانده؟!پیامبر فرمود: آیا راضى نیستى که نسبت تو،  به من نسبت هارون باشد به‏موسى،  با این تفاوت که بعد از موسى(ع)پیغمبرانى آمدند و پس از من پیغمبرى‏نخواهد آمد؟!.

و همچنین آن حضرت در سایر شهرهائى که آنروز بدست مسلمین فتح شده بود مانندمکه و طائف و یمن و امثال آنها جانشینان و حکامى نصب مى‏فرمود،  و نیز بر لشکرها چه‏کوچک و چه بزرگ که باطراف مى‏فرستادند امرا و پرچمدارانى مى‏گماردند،  این بوده است‏رفتار رسول الله (ص)در ایام حیات خود،  و چون فرقى بین آنزمان و زمان پس ازرحلت آنجناب نیست،  از این رو باید براى زمان غیبت خود هم فکرى بکند،  و شخصى را براى‏اداره امور امت تعیین بفرماید،  بلکه احتیاج مردم به والى در زمان غیبت آن جناب بیشتر است اززمان حضورش،  و با این حال چگونه مى‏توان تصور کرد که آن جناب براى آنروز مردم هیچ‏فکرى نکرده است؟!.

برو به قسمت دوم

برو به قسمت سوم

 


 

پى‏نوشتها:

(1)اگر ایشان تورات و انجیل و آنچه را که از ناحیه پروردگارشان بسویشان نازل شده بپا میداشتنداز بالاى سر و زیر پاهاشان روزى میخوردند.
(2)بگو اى اهل کتاب هیچ چیز نخواهید بود مگر آنکه تورات و انجیل را و آنچه را که پروردگارتان‏بسویتان نازل کرده بپا بدارید.
(3)بخوان بنام پروردگارت،  همان پروردگارى که عالم را آفرید.سوره علق آیه .1
(4)بنا بر این باید در وظایف خود استقامت بورزید و در عبادات متوجه و از کرده‏ها استغفار کنید،  وواى بر حال مشرکین.سوره حم سجده آیه .6
(5)سوره مدثر آیه .1
(6)چنین نیست که بر نبى اکرم(ص)در آنچه که خدا واجب فرموده حرجى باشد، خداوند در باره او سنتى را مقرر فرموده که در باره همه انبیا همان را مقرر و اجرا نموده بود،  و امر پروردگارهمواره بطور قضا و قدر حتمى بوده است،  همان انبیائى که پیامهاى او را به مردمى که بسوى‏شان مبعوث‏بودند مى‏رساندند و از او مى‏ترسیدند و از احدى جز خدا هراس نداشتند،  و بس است خداوند براى حفظ وپاداش دادن به آنان.سوره احزاب آیه .39
(7)از آنان نترسید،  بلکه از من بترسید اگر مردمى با ایمان هستید.سوره آل عمران آیه .175
(8)کسانى که مردم بانان گفتند: زنهار که دشمن،  خلق کثیرى علیه شما جمع آورى کرده، بترسید و از روبرو شدن با ایشان بپرهیزید،  لیکن همین تهدید بجاى اینکه در اراده آنان خللى وارد سازدایمانشانرا بیش از پیش محکم نمود،  و گفتند: بس است براى ما خداوند،  که او نیکو وکیلى است.سوره آل‏عمران آیه .173
(9)تفسیر المنار ج 6 ص .463
(10)تفسیر روح المعانى ج 6 ص .169
(11)او جن زده ایست که از همان جن الهام مى‏گیرد.سوره دخان آیه .9
(12)مسلما انسانى او را تعلیم مى‏دهد.سوره نحل آیه .103
(13)شاعریست که ما منتظریم او هم مانند سایر شعرا دستخوش حوادث روزگار شده خودش و نام ونشانش از یادها برود.سوره طور آیه .30
(14)یا ساحر است و یا جن زده.سوره ذاریات آیه .52
(15)شما پیروى نمى‏کنید مگر مردى را که ساحران جادویش کرده‏اند.سوره اسراء آیه .47
(16)این نیست جز همان سحرى که سینه به سینه به او رسیده است.سوره مدثر آیه .24
(17)گفتند حرفهاى او همان مطالب کهنه ایست که او استنساخ کرده و در هر صبح و شام برایش‏مى‏خوانند .سوره فرقان آیه .5
(18)بزرگانشان مى‏گفتند بروید و صبر کنید بر خدایان خود،  این حرفها(که این مرد مى‏زند)براى‏رسیدن به مقاصدى است که در سر پرورانده نه بمنظور حق.سوره ص آیه .6
(19)مجمع البیان ج 3 ص .223

برو به قسمت دوم

برو به قسمت سوم


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نویسنده : موسوی نظرات :
آخرین پست ها
کلیه حقوق مادی و معنوی این وبلاگ برای "موسوی" محفوظ می باشد!

All rights reserved by خانه قرآن قائم آل محمد(عج) ; Designed and supported by IRLEADER.ir